فیک عشق وحشی قسمت یازدهم

سوگل هر‌ روز غنچه رو اذیت میکرد بهونه های الکی می آورد و یک شب موقعی که غنچه داشت قهوه رومان رو میگذاشت روی میز سوگل مخصوصا گفت عشقم بیا بچه دار بشیم غنچه دلش آتش گرفت رومان گفت هنوز زوده ما تازه یکماه عروسی کردیم غنچه بالافاصله از اتاق خارج شد و رفت توی اتاقش و رومان قهوه اش خورد و رفت توی اتاق کارش سوگل به خدمتکار دیگه ای گفت برای شام. مشروب هم بیارید
خدمتکار گفت چشم پدر بزرگ و عمه اش اومدن اتاق کارش و گفتن کم کم باید بچه دار بشی تا وارث پیدا کنی رومان گفت آخه پدر بزرگ هنوز زود عه پدربزرگ خندید و گفت باشه پس دو ماه تایم داری خوبه رومان گفت چشم براتون نوه میاریم. خندید و رفتن توی حیاط نشستن و موقع شام شد و سوگل طبق معمول دستور داد داخل بالکن اتاق مشترک شون غذا بخورند و رومان اومد اتاق همه جای خونه پراز گل رز و شمع تزئین شده بود دستی به موهای جذابش کشید گفت اینجا چخبره
سوگل گفت هیچی عزیزم بیا داخل
نشستن غذا خوردن و بعد مشروب خوردن
سوگل مخصوصا زیاد زیاد می ریخت
و رومان بالاخره از خود بی خود شد
و اون شب رویایی سوگل شد و غنچه طبق معمول برای قهوه ای اخر شب در زد سوگل دید بهترین فرصت عه گفت بفرمایید
غنچه سوگل و رومان رو در اون لحظه دید قهوه رو گذاشت رفت بیرون و حالش خیلی بد شد
دیدگاه ها (۳)

فیک عشق وحشی قسمت دوازدهم

فیک عشق وحشی قسمت سیزدهم

فیک عشق وحشی قسمت دهم

فیک عشق وحشی قسمت نهم

فیک عشق وحشی قسمت چهارم

فیک عشق وحشی قسمت چهاردهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط